سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی
 

فوکو با تشریح دقیق این شکنجه در اولین صفحات این اثر، سعی در تحریک احساس و انزجار خواننده نسبت به سیستم کیفری آن زمان دارد. آنچه خواننده را برمی‌انگیزد نهایت خشونت و رفتار غیرانسانی است که بر جسم وارد می‌شود؛ و پیش از آن، اعمال فشار بر محکوم رأی اعتراف در برابر شاه، به‌عنوان عالی‌ترین مرجع قدرت و شاهدان این واقعه رقت‌انگیز، یعنی مردم، در واقع هدف فوکو نشان دادن نهایت تأثیری است که این مجازات وارده بر جسم، بر ذهن و احساس انسان می‌گذارد و سپس با مقایسه این امر با اشکال تغییر یافته و تحول‌یافته مجازات در دوره‌های بعد، می‌توان کاملاً هدفی را که فوکو دنبال می‌کند، دریافت. سه ربع قرن بعد از این واقعه، لئون فوشه در کتاب ”درباره? اصلاح زندان‌ها“ مقرراتی برای دارالتأدیب در پاریس نوشت و برنامه روزانه مجرمان را به‌طور دقیق طراحی کرد. در این دوره سازماندهی جدیدی در اقتصاد مجازات اروپا و آمریکا ایجاد شد. در پایان قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، نوعی تمایل به پنهانی کردن تنبیه و مجازات در فرآیند کیفری ایجاد شد. پس تنبیه از عرصه حسی در شکل سنتی مجازات - نمایش که موجب محبوبیت محکوم و انزجار از خشونت قانونی می‌شد، به عرصه آگاهی انتزاعی وارد شد و به‌جای مراسم اعدام، دادگاه‌ها و حکم‌ها علنی شدند (فوکو 1378: 19-16).
در این فرآیند، بدن از راه دور و براساس قواعدی سفت و سخت و برای هدفی والاتر مورد آسیب قرار می‌گیرد. پزشک خود را موظف می‌داند که تا لحظه مرگ از مجرم مراقبت کند و در نتیجه او را از تمامی حقوقش محروم کند. بنابراین مناسبات قدرت بر بدن که در حوزه سیاسی قرار گرفته، چنگ انداخته است. این کنترل سیاسی براساس مناسباتی پیچیده و دوجانبه، با استفاده اقتصادی از بدن پیوند دارد. بدن زمانی مولد و مفید است که تحت انقیادی باشد که صرفاً متکی به ابزارهای خشونت یا ایدئولوژی نباشد. این انقیاد در عین حال که می‌تواند مستقیم، جسمانی و متکی بر عنصر مادی باشد، می‌تواند عاری از خشونت، محاسبه‌شده، سازمان‌یافته و از لحاظ تکنیکی سنجیده و ظریف باشد. دانشی که بدین طریق از بدن شکل می‌گیرد، بسیار فراتر از غلبه بر بدن است و نیروهای بدن را تحت کنترل خود می‌گیرد. بدین‌ترتیب، تکنولوژی سیاسی بدن شکل می‌گیرد. این تکنولوژی را نمی‌توان در قالب یک نهاد یا دستگاه دولتی گنجاند. این دستگاه‌ها، خود فیزیک قدرت را راه می‌اندازند. این قدرت اعمال می‌شود نه تصاحب، امتیازی نیست که توسط طبقه حاکم کسب شده یا حفظ شده باشد. بلکه اثر موقعیت‌های استراتژیک این طبقه است. این قدرت صرفاً به‌صورت زور یا اجبار یا ممنوعیت اعمال نمی‌شود. این قدرت آنها را محاصره کرده و از طریق و از خلال آنها می‌گذرد و بر آنها تکیه می‌کند. همان‌طور که آنها نیز در مبارزه خود علیه قدرت به‌نوبه خود بر چنگال‌هائی که قدرت بر آنها می‌زند، تکیه می‌کنند. نمی‌توان این خرده فیزیک قدرت را با قانون همه یا هیچ واژگون کرد (فوکو 1378: 39-36). بنابراین قدرتی که در اینجا اعمال می‌شود، خواسته‌‌ای فراتر از شکنجه و نابودی بدن دارد. خرده فیزیک قدرت با کنترل و مهار نیروهای بدن، هم بدن و هم روح انسان مدرن را تحت انقیاد درمی‌آورد. همان‌گونه که روح کسانی‌که نام دیوانه یا بیمار روانی بر آنها اطلاق می‌شد، تحت نظارت قرار می‌گرفت. وقتی روح انسان تحت سلطه قرار گیرد، بدن نیز می‌تواند از حیث سیاسی و اقتصادی سودمند می‌شود. در واقع به‌جای حذف فیزیکی، مکانیسم قدرت بهره‌ای مضاعف از بدن می‌برد.
قدرت دانش ایجاد می‌کنند. قدرت و دانش مستقیماً بر یکدیگر دلالت دارند. فعالیت سوژه? شناخت باعث ایجاد دانش خود مفید یا سرکش نمی‌شود؛ بلکه این قدرت دانش، فرآیندها و مبارزاتی که از خلال آن می‌گذرد و قدرت - دانش از آنها شکل می‌گیرد، حوزه‌ها و شکل‌های احتمالی قدرت را تعیین می‌کند. با پیوند دانش - قدرت حوزه‌های تحلیل مجزا می‌شوند: روان ذهنیت (سوبژکتیویته)، شخصیت، آگاهی و تکنیک‌ها. گفتمان‌های علمی طبق همین حوزه‌ها بتا شده‌اند. بنابراین روح مدرن ابزار کالبدشناسی سیاسی است و تاریخ این خرده - فیزیک قدرت تنبیهی، همچنانکه فوکو می‌گوید نوعی تبارشناسی با بخشی از تبارشناسی روح مدرن است (فوکو 1378: 42-41).فوکو سه نظام کیفری را در قرن هجدهم در فرانسه تشخیص می‌دهد: نظام پادشاهی کیفری که مبتنی بر شکنجه بود؛ نظام پیشنهادی اصلاح‌طلبان که متکی بر مجازات متناسب با جرم بود و از سال 1791 ایجاد و در 1810 کنار گذاشته شد. در این مرحله بود که روح و روان آدمی تحت سلطه قرار گرفت؛ و سومین نظام کیفری از 1810 شکل گرفت که مبتنی بر مجازات حبس بود. در این مرحله نظام زندان‌ها شکل گرفته که به واسطه فناروی انضباطی عمل می‌کرد. از نظر فوکو ”روش‌هائی که کنترل دقیق کنش‌های بدن را امکان‌پذیر می‌ساخت و انقیاد همیشگی نیروهای بدن را تضمین می‌کرد و رابطه اطلاعات - فایده‌مندی را بر این نیروها تحمیل می‌کرد، انضباط نامیده می‌شد“.
ظرافت‌ این انضباط در آن بود که با وجود بی‌نیازی از مناسبات خشن و پرهزینه، به همان اندازه از مزایای این‌گونه مناسبات بهره‌مند می‌شد. یک کالبدشناسی سیاسی که مکانیزم قدرت نیز محسوب می‌شد، در حال تولد بود. انضباط با جدائی میان قدرت و بدن از طرفی این قدرت را به توانائی و قابلیتی تبدیل می‌کند که در پی افزایش آن است و از طرف دیگر آن انرژی و قدرتمندی را که ممکن است از آن منتج شود، معکوس می‌کند و از این مناسبات سفت و سخت، انقیاد را می‌سازد (فوکو 1378: 172-171).
هدف قدرت انضباطی از پیوند نیروها به یکدیگر، نه کاهش این نیروها بلکه افزایش و استفاده بهینه از آنها است. این قدرت به‌جای ایجاد یک توده متحدالشکل واحد، با تفاوت‌گذاری، تحلیل و تجزیه، فردها را می‌سازد. در این فرآیند، فردها هم به منزله ابژه و هم ابزارهای اعمال در نظر گرفته می‌شوند. قدرت انضباطی، قدرتی فاتح که به برتری خود افتخار می‌کند، نیست، بلکه قدرتی است فروتن و ظن‌برانگیز که مانند اقتصادی محاسبه شده، اما همیشگی عمل می‌کند. این قدرت ”مستلزم ساز و کاری است که به‌وسیله بازی نگاه مفید و ملزم می‌کند؛ دستگاهی که در آن تاکتیک‌هائی که دیدن را امکان‌پذیر می‌کنند، اثرهای قدرت را القاء می‌کنند و در مقابل، شیوه‌های اجبار موجب می‌شوند کسانی‌که این شیوه‌ها در موردشان به کار بسته می‌شوند، کاملاً قابل مشاهده گردند“. طی عصر کلاسیک این رصدگاه‌های کثرت انسانی شکل میظگیرند. فوکو ساخت این رصدگاه‌ها را تحت‌تأثیر اردوگاه نظامی می‌داند که به‌عنوان الگوی اساسی در شهرسازی، ساخت شهرک کارگری، بیمارستان‌، تیمارستان، زندان، مدرسه به‌کار گرفته شد (فوکو 1378: 214). به‌عبارتی برنامه دقیقی که برای نظامیان در اردوگاه‌ها تدوین می‌شد و چگونگی اجراء این برنامه‌ها مورد نظارت و مراقبت قرار می‌گرفت و به سایر حوزه‌های زندگی تعمیم یافت. آنچه در سایر نهادهای اجتماعی در حال وقوع بود، الگوی نظامی در ابعادی وسیع‌تر بود.
برای کنترل دقیق‌تر افراد در مراقبت پایگان بند، سبک معماری دچار تغییر و تحولی در این راستا شد. نظام سراسر بین بنتام که در نظام زندان‌ها به‌کار گرفته شد، نمونه منحصربه‌فردی است که به واسطه آن زندانیان توسط زندانبانان مشاهده می‌شدند، اما خود از این امر غافل بودند (فوکو 1378: 216). بنابراین جزئی‌ترین رفتارهای زندانیان که در تنهائی صورت می‌گرفت، از نگاه دقیق قدرت انضباطی دور نمی‌ماند. همین رؤیت‌پذیری رابطه? دوجانبه و تعادلی میان قدرت و دانش ایجاد می‌کرد؛ زیرا با نظارت بر رفتار و عمل زندانیان برنامه‌ریزی دقیق برای اصلاح و بهبود آنها طراحی می‌شد. قدرت انضباطی از ابزارهائی ساده، یعنی نگاه پایگان‌مند، مجازات به‌هنجارساز، و ترکیب آن دو روشی که خاص این قدرت است، یعنی امتحان استفاده می‌کند (فوکو 1378: 213). امتحان (آزمون - معاینه) نوعی از شکل‌گیری دانش را به شکلی از اعمال قدرت پیوند داد. امتحان باعث معکوس شدن اقتصاد رؤیت‌پذیری شد. قدرت سنتی چیزی بود که آشکار می‌شد. کسانی‌که قدرت بر روی آنها اعمال می‌شد، تنها زمانی مرئی می‌شدند که بخشی از قدرت به آنها اعطاء می‌شد اما قدرت انضباطی با نامرئی شدن اعمال می‌شد و در مقابل افرادی را که مطیع می‌کند، رؤیت‌پذیر می‌کند. دومین ویژگی امتحان این بود که فردیت را وارد حوزه اسناد قرار می‌‌دهد و سومین ویژگی آن، ساختن یک مورد از هر فرد از طریق تکنیک‌های اسناد بود. به‌طوری که این مورد هم ابژه‌‌ای برای شناخت می‌شود و هم گیرکی برای قدرت که می‌توان او را توصیف، تحلیل و در نتیجه به‌هنجار کرد. فردی‌سازی در نظام انضباطی برخلاف نظام فئودالی که هر چه فرد، صاحب قدرت بیشتر بود. بیشتر به‌منزله فرد برجسته می‌شد، فردی‌سازی نزولی است. هر چه قدرت بی‌نام‌تر و پنهان‌تر باشد، افراد تحت اعمال قدرت با شدت بیشتری فردیت می‌یابند (فوکو 1378: 236-234).
دیدگاه فوکو پیرامون به‌هنجارسازی، مکانیسم قدرت در قالب نهادهائی چون زندان، تیمارستان، بیمارستان، براساس معیارهائی که بر اثر تعامل دانش و قدرت شکل گرفته و دارای ارزش شناخته‌شده، از جهات زیادی به دیدگاه اریک فروم شباهت دارد. فروم بر آن است که وقتی میان دو مفهوم ”به‌هنجار“ و ”نوروتیک“ تمییز قائل می‌شویم، به این نتیجه می‌رسیم که فرد نوروتیک از نظر ارزش‌های انسانی سالم‌تر از کسی است که به سبب سازش کافی به‌هنجار پنداشته می‌شود. اغلب سازش چنین فردی با ساختار اجتماعی به این علت بود که کم و بیش به قالب شخصی که باید باشد، درآید و این سازش به بهاء از دست رفتن نفس فردی وی تمام شده است. در حالی‌که فرد نوروتیک، گرچه در این سازش‌ناپذیری موافق نشده و به دنیای خیال پناه برده، اما در مقام مقایسه با فرد به‌هنجار که تمامی فردیت خود را از دست داده، قوی‌تر و قابل ستایش‌تر است (فروم 1360: 152). انسان به‌هنجاری که از درون نهادهای انضباطی موردنظر فوکو سربرمی‌آورد نیز انسانی است که خود را با معیارهای حاکم بر اجتماع هماهنگ کرده و بنابراین فردیت خود را از دست داده است با این تفاوت که فوکو عنصر قدرت را وارد این مناسبات می‌کند. فوکو نیز با تشریح کامل قدرت انضباطی، در یک کلام آن را قدرت به‌هنجارساز معرفی می‌کند و از همین منظر نیز آن را مورد انتقاد قرار می‌دهد. جامعه زندان‌گونه‌ای که فوکو در مراقبت و مجازات به تصویر می‌کشد، جامعه‌ای است که افراد را از طریق مراقبت و نظارت، به‌هنجار می‌کند و در چنبره قدرت اسیر می‌کند.
زندان در مراقبت و مجازات یک نماد است، زندان صرفاً در فضائی محدود و مناسبات زندانیان و زندانیان خلاصه نمی‌شود. بلکه تمامی نهادهای مدرن که به نوعی سعی در اصلاح و به‌هنجارسازی افراد دارد، می‌توانند مظهر زندان و نظام سراسر بین ینتام باشند. مدرسه، دانشگاه، پادگان، بیمارستان، آسایشگاه، همگی در این جامعه زندان‌گونه مدرن جای می‌گیرند. افراد در این نهادها آموزش می‌بیند، درمان می‌شوند، اصلاح می‌شوند، از بیکاری و هرزگی نجات می‌یابند و به‌عبارت بهتر درون این نهادهای اصلاحی و تربیتی، به انسان‌هائی رام و مطیع، سودمند و به‌هنجار تبدیل می‌شوند. قدرت از طریق مراقبت و نظارت بر افراد اعمال می‌شود و صورتی انسان‌دوستانه به خود می‌گیرد. 
ذهنیت و قدرت
فوکو جلد اول تاریخ جنسیت را یک سال بعد از مراقبت و مجازات در 1976 منتشر کرد. این اثر نیز همچون مراقبت و مجازات، قدرت را در پیوند با دانش و ذهنیت بررسی می‌کند. فوکو تحت‌تأثیر نیچه که جهان و زندگی را اراده معطوف به قدرت می‌دانست، رد این اثر اراده معطوف به حقیقت و دانائی را در حوزه امیال جنسی مطرح می‌کند. در واقع هدف او طرح مقوله جنسیت به‌عنوان مقوله‌ای برای تحکیم سلطه و انقیاد بر بدن و در نتیجه بر ذهنیت افراد جامعه است، نه ارائه تاریخی در خصوص جنسیت و اخلاق جنسی.
دو مفهوم اساسی که در تاریخ جنسیت مطرح شده، فرضیه سرکوب و قدرت مشرف بر حیات است. بنابر فرضیه سرکوب، حقیقت اساساً ضدقدرت است و بنابراین نقش رهائی‌بخش ایفاء می‌کند. بنابراین فرضیه، ما در تاریخ اروپا شاهد نوعی صراحت و آزادی بیان پیرامون مسائل جنسی بودیم؛ اما با رواج فرهنگ ویکتوریائی، گفتگو پیرامون امیال و اعمال جنسی در تمامی حوزه‌های اجتماع به‌جز حوزه زندگی زناشوئی ممنوع و غیرمجاز اعلام شد. بنابراین از اواسط قرن هفدهم سرکوب جنسیت آغاز و در قرن نوزدهم به اوج خود رسید. جنسیت مجاز در حوزه روابط زناشوئی، عاری از هرگونه شور و لذت ولی در عین حال سودمند بود. زیرا در خدمت بازتولید قرار می‌گرفت. بنابراین سرکوبی جنسی با پیدایش و رشد سرمایه‌داری عجین شد. زیرا تمامی نیروها در خدمت تولید قرار می‌گرفت و فعالیت جنسی خارج از حوزه مجاز و تعیین‌شده، به‌دلیل اختلال در روند تولید، ممنوع اعلام شد. در ضمن سخن گفتن از این امر ممنوعه، خود تخطی از هنجارهای اخلاقی محسوب می‌شد (دریفوس و رابینو 1379: 236-234).
فوکو سعی می‌کند تا فرضیه سرکوب را واژگون کند. او به پیروی از نیچه که خواست حقیقت را همان خواست قدرت می‌دانست، بر آن بود که حقیقت آنگونه که این فرضیه ادعا می‌کند، ضد قدرت نیست. اساس فرضیه سرکوب این است که قدرت به‌عنوان پدیده‌ای منفی و سرکوبگر باعث سرکوبی جنسیت شده است. بنابراین سخن گفتن به‌صورت صریح پیرامون جنسیت، به‌منزله نفی قدرت مستقر قلمداد می‌شود. و به این ترتیب با مقاومت در برابر قدرت و مخالفت با آن حقایق را بیان می‌کنیم. فوکو در مقابل بر این نظر است که چنین دیدگاه منفی در خصوص قدرت که آن را حقوقی - گفتمانی می‌نامد، نمی‌تواند بیانگر روابط قدرت باشد، زیرا قدرت و حقیقت را نسبت به یکدیگر بیرونی می‌داند. در حالی‌که از نظر فوکو چنین گفتمانی که ظاهراً قدرت است، در اصل جزئی از قدرت مدرن محسوب می‌شود.
چنین گفتمانی که ظاهراً ضدقدرت است، گوینده را در مقام روشنفکر آگاه به حقایق در موضع ممتازی قرار داده و آنچه بیان می‌کند به‌دلیل موقعیت ضدقدرتش با مقبولیت مواجه می‌شود. در حالی‌که این یکی از کارکردهای ظریف قدرت مدرن است و با پنهان کردن خود به این امر قوت می‌بخشد. در واقع، قدرت شکل کلی پذیرفتنی بودن آزادی است (دریفوس و رابینو 1379: 239).
طی قرن هجده و نوزده، با گفتمان جدیدی که پیرامون جنسیت شکل گرفت، این امر مورد مراقبت و نظارت دقیق صورت گرفت و همچون بیماری‌های روانی و جنون مورد تجزیه و تحلیل پزشکان و علمای اجتماعی قرار گرفت. با اعمال چنین نظارت و مراقبتی، گفتگو و اندیشه پیرامون غریزه جنسی افزایش چشمگیری یافت. در واقع برخلاف باور عمومی، آنچه در چند قرن اخیر شاهد بوده‌ایم، نه سرکوب جنسیت، بلکه تحریک و تشویق هدایت‌شده‌ای در خصوص جنسیت، به اشکال گوناگون بوده است (دریفوس و رابینو 1379: 290).
درون چنین گفتمانی بود که قدرت مشرف بر حیات شکل گرفت و بر کالبدها و نوع انسان حاکم شد. فوکو دیدگاه کسانی چون فروید را که تحت‌تأثیر فرضیه رکوب، بر آن بودند که میل جنسی ریشه در طبیعت زیستی انسان دارد و فرهنگ نیز سعی در سرکوبی این میل غریزی دارد تا نهایتاً آن را به‌صورتی مطلوب و کارآمد در جامعه درآورد، رد می‌کند. هر چند منکر عوامل زیستی و طبیعی جنسیت نیست، اما نقش اساسی را در این‌خصوص برای عوامل تاریخی و فرهنگی می‌داند (ضمیران 1378: 165).این رویکرد متفاوت به مقوله جنسیت، ریشه در عملکرد دادگا‌ه‌های تفتیش عقاید قرون وسطی داشت. در آن دوره اعتراف برای یادآوری و بازگوئی رفتار و گفتار گناه‌آلود نزد آیا و متولیان کلیسا و گونه‌ای تمرین روحی و ابزار سلطه در صومعه‌ها و کلیساها بسیار رواج داشت. اعتراف بیشتر حول و حوش امیال و انگیزش‌های جنسی بود. بعد از قرن هفدهم اعتراف گرفتن از مؤمنان رایج شد و در این راستا تأکید روی خیالات و اوهام وسوسه‌انگیز بود و نه رفتار گنه‌آلود همین امر در حوزه قانون به‌صورت مدرن درآمد. در پایان قرن هجدهم ازدواج در کانون مناسبات، قوانین و هنجارهای حاکم در خصوص امور جنسی وارد شد و روابط جنسی در زندگی زناشوئی در معرض مراقبت و نظارت قرار گرفت. به‌طوری که عدم انجام تعهدات زناشوئی، زنای محصنه، ناتوانی جنسی و دیگر امور جنسی در حوزه روابط زناشوئی، مواردی بودند که نزد مراجع حقوقی و صلاحیت‌دار قابل طرح و بررسی بودند. در ضمن با ایجاد قوانین شرعی و عرفی، میان روابط مشروع و نامشروع تمییز قائل شد. روابط زناشوئی بیشتر از هر رابطه دیگری تحت نظارت و مراقبت دائمی قرار گرفت و هر رفتار و میلی خارج از قلمرو روابط زناشوئی، انحرافی و غیرطبیعی قلمداد می‌شد و به همین دلیل قوانین کیفری شامل آن می‌شد (ضمیران 1378: 167).
فوکو میان زندگی جنسی و جنسیت تفکیک قائل می‌شود. آنچه در قلمرو روابط زناشوئی بروز می‌کند و به گسترش وصلت و قرابت سببی منجر می‌شود، زندگی جنسی نامیده می‌شود. ولیکن جنسیت موضوعی فردی و جدای از روابط زناشوئی است و با لذت‌های خصوصی پنهان، افراط در مسائل جنسی که برای بدن مضر تلقی می‌شود و اوهام و خیالات پنهان و محرمانه سر و کار دارد. بنابراین جنسیت هویت هر فردی را تشکیل می‌داد و ضرورت اخذ اعتراف از سوی پزشکان و روانپزشکان برای پی بردن به رمز و راز و اندیشه فرد فرایندی را ایجاد کرد که فوکو آن را ”انتشار جنسیت“ می‌خواند (دریفوس و رابینو 1379: 292).
گفتمانی که تحت‌تأثیر پزشکی شدن و رمزدار شدن زندگی جنسی شکل گرفت، چهار وحدت استراتژیک عمده را موجب شد که در آنها پیوند دانش و قدرت، جنسیت را به حقیقت و دانش تبدیل کرد. اولین استراتژی هیجان‌پذیر شدن بدن زنان است. پیشرفت پزشکی و نفوذ آن در مناسبات جنسی، بدن زن را در معرض نگاه آسیب‌شناسانه خود قرار داد (
Foucault 1980:104).
گفتمان‌های پزشکی از این طریق بدن زن را محور پژوهش‌های علمی قرار داده و آن را در ارتباط با مقولاتی مرتبط با زاد و ولد و سلامت جامعه می‌سنجیدند.


[ چهارشنبه 92/10/11 ] [ م. مباشری ] [ لطفا نظر دهید ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره سایت

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 318
بازدید دیروز: 74
کل بازدیدسایت: 409035
انقلاب اسلامی